این گروه که از جریان زندگی عادی به دورند، بدون شغل و حرفهای مفید در شرایط بسیار نامطلوب و سخت به سر میبرند. اینان برای امرار معاش و گذران زندگی غالباً به کارهای ناشایست و ضدانسانی تن میدهند. دزدان، چاقوکشان حرفهای، اوباش، ولگردان، روسپیان و جنایتکاران باجگیر خردهپا و نظایر آن را به اصطلاح در زمره این افراد به حساب میآورند.
با چنین تعریفی از لمپنها، میتوان گفت آثار دهه اخیر سینمای ایران و به تبع آن سریالهای شبکه نمایش خانگی به سمت قصههای این قشر رفته است. محمد کارت از فیلمسازان جوان که مستندهایی درباره این قشر ساخته، علاوه بر فیلم اولش «شنای پروانه» در سریال «یاغی» هم به قصه این آدمها پرداخته است.
رضا درستکار، منتقد سینما درباره اینکه چرا پرداختن به قشر فرودست و شخصیتهای خلافکار در تولیدات فیلم و سریال چند سال اخیر رونق پیدا کرده است، میگوید: چون هیچ اراده یا خطی قرمز در سینما، شبکه نمایش خانگی و تلویزیون درباره پرداختن به لمپنیسم وجود ندارد. برای کارهای جدی چرا، اما برای برعکس آن، نه. برای همین به فیلمهای قدارهبندی حتی در جشنوارهها جایزه میدهند! آثاری که ادبیات مبتذل را رونق میبخشند، هیکلهای گنده و نخراشیده و ریشهای داعشی و تتوهای عجیب و غریب را بدل به مد روز کردهاند!
به گفته این منتقد سینمایی، فیلمهای لاتی و لمپنی از این منظر خوشایند فیلمسازان و مقبول مدیران فرهنگی میافتند چون قرار نیست به جایی جوابی پس بدهند! حتی این فیلمها در جشنوارهها هم جایزه میگیرند در حالی که فیلمهای متفکرانه و اندیشمندانه ما با مشکلاتی عدیده مواجه میشوند چون در سینمای ایران خیلی کم به فیلمسازان اهل فکر و اندیشه مجالی داده میشود و فیلمسازان فیلمهای الکی خیلی راحتتر کار میکنند.
سرگرمکننده برای مخاطب
اما چرا این فیلمها مورد استقبال مخاطب قرار میگیرند؟ درستکار پاسخ میدهد: توجهی که مردم ایران به ژانر لمپنی دارند توجه عجیب و غریبی است و شگفتانه اینکه کمتر کسی از تماشای زشتیهای لایههای زیرین جامعه و فرهنگ سخیف لمپنی اذیت میشود.
او درباره اینکه آیا نمایش چنین فضاهایی از قشر فرودست برای مخاطب سینماروی ایرانی که غالباً قشر متوسط را تشکیل میدهند، جدید و جذاب است، میگوید: ساخت فیلم و سریال درباره این قشر برای مخاطب سرگرمکننده و اگزوتیک است چون کسی به این قشرها کاری ندارد و آنها هم صنفی برای اعتراض ندارند. به شما قول میدهم سال بعد ۱۰فیلم دیگر درباره همین قشر ساخته شود و از لمپنیسم دفاع هم بشود زیرا آن وجه غریبنمایی برای سینما مارکت و گیشه میآورد و دست سینماگر برای خودنمایی بسیار باز است.
به باور وی، در سینمای ایران به بازیگرهای اُوِراکت توجه زیادی میشود و در فیلمهای لمپنی، اجرای بازیهای اُوِراکت و گل درشت راحتتر است و به اصطلاح بازی هم دیده میشود. درستکار میافزاید: البته به نظر من این بازیها در لحظه دیده میشوند ولی بازیهای ماندگاری نیستند چون مخاطب ایرانی از برونریزی بازیگر خوشش میآید. گفتم که اگزوتیسم برگ برنده سینماگران این دسته از فیلمهاست؛ اما آن بازی و بازیگر قطعاً به یک چرخش ساده و در مقابل یک بازی درست و استاندارد رنگ باخته و فراموش خواهد شد.
لمپنیسم نباید به ارزش بدل شود
این منتقد سینما با تأکید بر اینکه تلاش سینما، عبور از نمایشی شدن و حرکت به سمت واقعنمایی و رئالیستی شدن است یادآور میشود: در فیلمهای لمپنی، پرداختها همه نمایشی و برونگرایانه و با پرخاش و عصیانهای سطحی همراه است. البته پرداختن به قصهها و آدمهای لمپن و خلافکار ایرادی ندارد اما مشکل اینجاست که کارگردانهایی هستند که به این موجودات و کارهایشان ارزش هم میدهند و با رفتار و کردار اینان، غمخواری میشود و لمپنیسم بدل به ارزش میشود! و خب! این خیلی غلط است.
او توضیح میدهد: اگر کارگردانی فکر میکند این فیلمها و سریالها تداعیکننده همان «قیصر» و «کندو» و امثالهم هستند سخت در اشتباه است چون آن فیلمها روی لمپنیسم و ناهنجاریهای اجتماعی، ارزشگذاری مثبت نمیکردند. سینماگر قرار است به سمت اصلاح برود نه اینکه روی شمایل لاتی و ادبیات سخیف ارزشگذاری کند، این اشتباه است. کارگردان نباید در موضوع و قصهاش به طوری حل شود که در نهایت چنین جا بیفتد که انگار دارد فرهنگ زشت و ناهنجاریها را تأیید میکند و اضافه کنم که اغلب لمپنها شاید از قشر پایین بیایند ولی قشر پایین جامعه، اتفاقاً با فاصلهای غریب از اینان و جدا میایستد.
خبرنگار: زهره کهندل
نظر شما